۱۳۸۹/۰۱/۰۹

شاهزاده رضا پهلوی در مصاحبه با دویچه وله : اساس دمکراسی پشتیبانی از حقوق بشر است.

مهندسی آگاهانه آینده بدون فهم گذشته و تاریخ ممکن نیست. رضا پهلوی شاهد دو جنبش مهم و سرنوشت‌ساز بوده است. جنبشی که سرنگونی حکومت پهلوی را در پی داشت و جنبشی که حکومت ولایی را به چالش می‌کشد. رضا پهلوی در گفت‌وگو با دکتر جمشید فاروقی، رئیس رادیو و آنلاین بخش فارسی دویچه وله نگاهی دارد به درس‌هایی از این تاریخ پر فراز و نشیب. این گفت‌وگو در حاشیه کنفرانس مطبوعاتی جامعه بین‌المللی دفاع از حقوق بشر در شهر بن آلمان انجام شده است.
دویچه‏وله: آقای رضا پهلوی، از این که دعوت ما را برای گفت‏وگو پذیرفتید، سپاس‏گزارم. با توجه به این که ایام نوروز است، می‏توان گفت‏وگو را با یک پیام کوتاه نوروزی شروع کرد.
رضا پهلوی: قطعا؛ اولا از فرصتی که به من دادید تا بتوانم با شنوندگان‏تان در ارتباط باشم، سپاس‏گزارم. مجدداً فرا رسیدن نوروز باستانی‏مان را به هم‏میهنان‏‏ام چه در داخل کشور و چه در سرتاسر جهان تبریک می‏گویم و برای آن‏هایی که در خارج از کشور هستند، امیدوارم این آخرین نوروز ما در خارج از ایران باشد و بتوانیم نوروز را سال آینده در کشور آزاد شده‏ی خودمان جشن بگیریم.
آقای پهلوی، زمانی که مردم ایران در اعتراض به حکومت محمد رضا شاه به خیابان‏ها آمدند، شما یک جوان ۱۸ ساله بودید. آیا در آن زمان اخبار کوچه و خیابان به کاخ سلطنتی هم می‏رسید؟ یا این که شما اصلا در جریان این اخبار قرار نمی‏گرفتید؟
 
من درست یک روز بعد از پایان تحصیلات و گرفتن دیپلم مدرسه، عازم سفر به امریکا برای گذراندن یک دوره‏ی خلبانی در یک پایگاه نظامی در تگزاس شدم. این سفر در تابستان ۵۷ و حدود شش ماه پیش از خروج پدر و مادرم از ایران اتفاق افتاد. من اولین عضو خانواده بودم که از ایران خارج شدم و تا آن لحظه، به قول شما، شواهد خیابانی را ندیده بودم.
گرچه دو یا سه ماه بعد از آن، از خواهر و برادرم شنیدم. آن‏ها شعارهایی را که بر علیه پدرم داده می‏شد، بیشتر حس می‏کردند. من شخصا در جریان این تظاهرات نبودم. اما زمانی که امریکا بودم، اخبار و اطلاعات را به من هم در امریکا می‏رساندند.

اگر بخواهیم جنبش سبز را که جنبش اعتراضی و مدنی امروز مردم ایران است، با جنبش آن روز ایران مقایسه کنیم، شما که در آن زمان جوان ۱۸ ساله‏ای بودید و امروز با یک تجربه‏ی سیاسی معین به آن گذشته نگاه می‏کنید، چه تشابهی میان این دو جنبش می‏بینید و ارزیابی‏تان از جنبش سبز چیست؟ تفاوت این دو از تشابه‏‏شان بیشتر است؛ یکی از فاکتورهای مهم این تفاوت هم این است که اگر ۳۰ سال پیش مخالفین نظام و انقلابیون آن زمان می‏گفتند فعلا شاه برود بعد ببینیم چه می‏شود -که نتیجه‏ی آن وضعی شد که الان با آن مواجه هستیم- امروز ما فقط نمی‏گوییم که این نظام را نمی‏خواهیم و این نظام باید برود، در مقابل می‏گوییم که چه چیزی جای آن بیاید. فکر می‏کنم این تفاوت بسیار مهم است. چون بهای سنگینی که مردم ایران در نتیجه‏ی انقلاب ۵۷ پرداختند و عواقب آن تا امروز هم برای همگان مشهود است، این اجازه را به ما نمی‏دهد که بار دیگر بی‏حساب و بدون شناختن این که دقیقاً گزینه‏ی مقابل این نظام چیست، حرکت کنیم. برای این که راه بازگشت به مسیری که مملکت ما باید داشته باشد هموار شود، این گزینه را باید کاملا روشن بیان کرد. اما از نظر ماهیت جنبش سبز؛ شاید به عنوان مهم‏ترین فاکتور بتوانم بگویم که جنبش سبز که امروز به دست نسل امروزی ایران دارد معرفی می‏شود، یک تحول عمیق سیاسی‏ در جامعه، هم از نظر ذهنیت، هم از نظر فرهنگی و هم از نظر هدف است که هیچ وقت سابقه‏اش را در تاریخ ایران، به خصوص به مفهوم تحولات سیاسی ایران نمی‏شناختم. در چند پارامتر مختلف:
اولین پارامتر این است که برای من کاملا روشن است که اکثریت این افراد و به خصوص جوانانی که در این جنبش شرکت می‏کنند، نه تنها ارزش آزادی را درک کرده‏اند، بلکه می‏دانند برای این آزادی باید بهایی پرداخت که می‏پردازند، تا پای جان حتی.
پارامتر دوم ماهیت کثرت‏گرای این جریان است. حرکتی که همه‏گونه عقیده را در داخل خود می‏بیند، می‏پسندد و قبول دارد. اما زیر بار هیچ حزب، عقیده یا گروه خاصی نمی‏خواهد برود و از این لحاظ خود را محدود به یک ایدئولوژی و یا یک گروه و هدف نمی‏بیند.
سوم این که این حرکت، حرکتی نیست که نیاز به قیم، معلم یا کسی که برای‏شان طوماری ببافد، داشته باشد. در عمل می‏داند به کجا می‏خواهد برود، اما نیازمند کمک و پشتیبانی هم هست. از این لحاظ، در باب آزادی‏خواهی، در باب کثرت‏گرایی، در باب این که یک خواسته‏ی عمومی را بیان می‏کند، فکر نمی‏کنم تا به‏حال حرکتی داشته‏ایم که در داخل آن بزر‏گ‏‏ترین پهنه‏ی شرکت نیروهای مختلف فکری و عقیدتی را بتوان دید که در یک موضع خاص و در مقابل یک مشکل عام که همانا ماهیت نظام کنونی است، با هم هم‏بسته هستند. به نظر من، این یکی از بهترین و شاید طلائی‏ترین فرصت‏ها است و حتی به نوعی هدیه‏ای بود به مردم ایران که از این فرصت بهترین استفاده را بکنند.
وقتی به شرایط ۳۱ سال پیش نگاه می‏کنیم، برخی تحلیل‏گران بر این باورند که بخش عمده‏ی دلایل حرکت به سمت انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی، محصول خطاهایی است که محمد رضا شاه پهلوی در آخرین سال‏ها و یا حتی در تمام مدت زمام‏داری خود مرتکب شده بود. ارزیابی شما در این باره چیست؟
رضا پهلوی : مسئولیت را فقط بر عهده و گردن یک فرد انداختن، به نظر من، برخورد زیاد معقولی نیست. کما این که بسیاری از کسانی که آن زمان از مخالفین نظام پدرم بودند و به خصوص افرادی که در بخش‏های جناح چپ ایران آن دوران قرار می‏گرفتند، با نگاه و بازنگری بی‏طرفانه‏ای به آن داستان، معتقدند که همه چیز را نباید سیاه و سفید دید و مقداری از بار مسئولیت به گردن خو‏دشان هم بوده و هست. فاکتورهای خارج از ایران را هم که درنظر نگیریم، به هرحال به نظر من به دور از انصاف است که بگوییم تمام عواقب و تقصیرها بر عهده‏ی یک نفر و تنها یک نفر بوده است. از این لحاظ من معتقد نیستم که نکته‏ای که عنوان می‏کنید، باور اکثریت باشد. در این که یک سلسه تصمیمات گرفته شد و یا اقداماتی در گذشته صورت گرفت که فاکتوری در بحرانی شدن وضعیت بود، بحثی نیست. من هم در این مورد هیچ مخالفتی ندارم. اما مساله این است که که عواقب و نتیجه ما را به کجا رسانده است و به نظر من، اهمیت موضوع در این است که امروز که ما در این موقعیت قرار گرفته‏ایم، چه‏کار می‏خواهیم بکنیم؛ آیا می‏خواهیم برخوردمان نسبت به مسائل امروزی و آینده‏ی ایران بر اساس تجربیات و درگیری‏های ۳۰، ۴۰ و یا ۵۰ سال پیش مملکت باشد و می‏خواهیم مانند همان زمان برخورد کنیم، یا این که نیازمند اقداماتی هستیم که مربوط به شرایط امروز است؟ گرچه می‏دانم که خیلی‏ها خواهند گفت که باید از گذشته تجربه گرفت. بسیار خُب! همه‏ی ما تجربیاتی را یافتیم. اما به نظر من، امروز رسیدن به آزادی و رسیدن به جامعه‏ای مبتنی به حقوق بشر و رسیدن به نظامی که بتواند تضمین کننده‏ی حقوق و آزادی افراد باشد -که به اعتقاد من تنها یک نظام دمکراتیک بر مبنای سکولاریسم، یعنی جدایی مشخص دین از حکومت، می‏تواند آن آینده را برای مردم ایران فراهم کند- دغدغه‏ی مشترک جریانات مختلف سیاسی است که هیچ ربطی به شرایط و اوضاع ۵۰ سال پیش مملکت ندارد. نه ربطی به حکومت گذشته دارد و نه حتی ربطی به حکومت حال. ولی وضعیتی است که باید برای آینده‏ی کشورمان جست‏وجو کنیم. حال از هر دریچه‏ی اندیشه‏ای و ایدئولوژیکی که بخواهیم نگاه کنیم. بنابراین خلاصه و مختصر، همه‏چیز بستگی به این دارد که آیا ما می‏خواهیم جزیی از راه‏حل باشیم و یا جزیی از گرفتاری؟ آیا می‏خواهیم بحث‏های پیش‏پا افتاده‏ی غیرمربوط به اوضاع کنونی مملکت را برای نسلی که اصلا دیگر کاری به آن جریان ندارد (چون نصف جمعیت امروز کشور ما حتی زمان انقلاب به دنیا نیامده بودند، چه برسد به این که بخواهند قضیه‏ی نیم‏قرن پیش را طرح کنند) مطرح کنیم یا به وضعیت آنی و آن‏چه جلوی پای آنان است، بپردازیم؟
جامعه‏ی امروز ایران نیازمند آن است که کسانی که مدعی آزادی‏خواهی و دمکراسی‏خواهی هستند، بگویند در این مورد چه‏کار می‏خواهیم انجام بدهیم و چه هزینه‏ای را حاضریم بپذیریم. فکر می‏کنم موضوع و سؤال اصلی برای اکثریت مردم ایران، به خصوص نسل کنونی، بیشتر این مسائل باشند. در بسیاری از موارد، آدم‏ در لحظات تنهایی، وقتی به گذشته نگاه می‏کند و به آینده می‏اندیشد، فکر می‏کند شاید اگر خودش در موقعیتی بود که بتواند تصمیم بگیرد، یک سری کارها را حتما انجام می‏داد و یک سری کارها را حتما انجام نمی‏داد. می‏دانم که سؤال سختی است، اما اگر شما در چنین موقعیتی بودید؛ یعنی زمان را به آن دوران برگردانیم و در شرایطی که شما دیگر یک جوان ۱۸ ساله نیستید و با تجربه‏ی سیاسی امروز به قدرت و شرایط سیاسی جامعه نگاه می‏کنید و توان تصمیم‏گیری و انجام اقداماتی را دارید، حتماً چه کارهایی را انجام می‏دادید که فکر می‏کنید پدرتان آن‌ها را انجام نداد و چه کارهایی را شما قطعا انجام نمی‌دادید که پدرتان در آن هنگام انجام داد؟
سؤال شما مستلزم پاسخی نسبتاً مفصل و طولانی است و به هرحال سؤالی فرضی است که شرایط آن در آینده‏ی کشور قابل تکرار نیست که بگوییم بر مبنای همان شرایط بتوان تصمیمات متفاوتی گرفت. نوار را به عقب برگرداندن شرایطی است که شاید قابل تصور نباشد. اما اگر صرفاً از نظر تئوریک این سؤ‏ال را می‏کنید؛ مساله‏ی عمده در آن زمان، ناهماهنگی پیشرفت اقتصادی با لیبرالیزه شدن جامعه، یعنی آزادی‏های بیشتر سیاسی بود. حال این که چه فاکتورهایی باعث به وجود آمدن این شرایط شد، من توضیحات و نظر خودم را مفصلاً در قالب کتابی که سال پیش به نام «زمان انتخاب»، البته به زبان فرانسه منتشر شد، بیان کرده‏ام. این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده و به زودی در دست‏رس همگان قرار خواهد گرفت و نهایتا روی تارنمای‏ام خواهم گذاشت. شاید این کتاب به شکل مفصل‏تری پاسخ سؤالی را که از من پرسیدید، داده باشد و من شنودگان و خود شما را بیشتر به آن مطالب رجوع خواهم داد. منتها ترجیح می‏دهم، اگر اجازه بدهید، توجه را بیشتر به مسائل آنی و عینی کشور ببریم.
مسأله‏ی نقض حقوق بشر در ایران، همان‏طور که می‏دانید، دغدغه‏ی درازمدت مردم است. اما در حال حاضر چند مساله‏ی مشهود و ملموس را داریم؛ از قدیمی‏ترین زندانی سیاسی‏مان، آقای امیرانتظام گرفته که نپذیرفت توبه‏نامه‏ای را امضا کند و هم‏چنان تحت‏نظر است، از آیت‏الله بروجردی که در زندان شکنجه شده و این همه به او بی‏عنایتی شده تا آخرین گروه روزنامه‏نگاران و خبرنگاران ایرانی که در ترکیه پناهنده شده‏اند و در وضعیت اسفناکی به‏سر می‏برند و… راست‏اش را بخواهید دغدغه‏های آنی من بیشتر این مسائل هستند تا این که بخواهم به مسائل احتمالی یا فرضی‏ای برگردم که در قبل بوده است. من فکر می‏کنم ما الان باید به خصوص راجع به این مسائل دقت کنیم. اگر می‏پرسید درسی که من از گذشته آموخته‏ام چیست؟ این است که من مشکل می‏بینم و برای همین می‏گویم که افراد و آحاد جامعه و شهروندان، فراتر از ساختارهای حکومتی و فراتر از اتکا به نهادهای حکومتی و دولتی، برای حفظ دمکراسی، نهادهای دمکراتیک و توسعه و پرورش این نهادها، باید مسئولیتی در خودشان ببینند. هرگاه آگاهی نباشد و اهرم‏هایی وجود نداشته باشند که به نسل‏های بعدی یک فرهنگ سیاسی و شیوه‏ی برخورد را در جهت جلوگیری از تبعیض و تفکر منفی در جامعه دائم آموزش ندهد، اصولا ما مساله‏ی دمکراسی و حقوق بشر را همیشه تق ولق خواهیم دید.
اساس دمکراسی پشتیبانی از حقوق بشر است. بدون حقوق بشر، دمکراسی اصلا مفهومی نخواهد داشت. از طرف دیگر، در نبود دمکراسی نمی‏توان به حقوق بشر دست یافت. بنابراین مهم مشارکت مردم و تصمیم مردم است. چون دمکراسی نهایتاً به معنای حاکمیت مردم است، تصمیم را مردم می‏گیرند و میزان صندوق رأی و رأی اکثریت مردم است، ضمن این که حقوق اقلیت‏ها هم حفظ شود.
این‏ها دیگر الفبای دمکراسی است و اصولی است که در تمام دنیا می‏تواند رعایت شود و ربطی هم به فرهنگ یا تمدن خاصی ندارد. همان‏طور که اعلامیه‏ی جهانی حقوق بشر استانداردی را وضع می‏کند که دیگر موضوع این نیست که اگر ما تبتی یا ونزوئلایی، کره‏ای، سوئدی و یا ایرانی باشیم، به خاطر این که از یک فرهنگ و مذهب خاصی هستیم قوانین فرق کند.
من این‏ها را به عنوان اصول و پایه قرار می‏دهم و اگر بخواهم به عنوان نماینده‏ی نسل خودم، با دیدی که نسبت به نسل پیشین‏ام دارم و نگاهی که نسبت به نسل بعدی دارم، پل ارتباطی‏ای را برقرار کنم و تجربیات خودم را در اختیار بگذارم، ترجیح می‏دهم دولتی متوسط اما مشروع داشته باشیم که بر اساس مشارکت مردم پایه‏ریزی شده است، تا دولتی که بسیار خوب عمل کند، اما مردم در آن هیچ احساس مشارکتی نداشته باشند. چون اگر آن بار مشارکت و مشروعیت نباشد، اساساً جامعه خود را جدا می‏بیند. علی‏رغم این که ممکن است خیلی کارها هم در آن مملکت صورت گرفته باشد. اگر از این زاویه به نظام پیشین نگاه کنیم، خیلی‏ها که حتی جزو مخالفین آن رژیم بوده‏اند، می‏گویند که ما منکر آن نیستیم که در آن مملکت خیلی کارها انجام گرفت، اما در نبود فضای باز سیاسی، ما خود را جدا از حکومت می‏دیدیم و اجباراً در مخالفت با آن قرار گرفتیم و نهایتا این مساله به ضرر مملکت تمام شد. حال این که تمام بار مسئولیت با شخص پدرم بوده است یا نه، قضاوتی است که هم تاریخ خواهد کرد و هم دیگران. من برای این که کاملا غیراحساسی به قضیه برخورد کنم و تا آن‏جا که می‏توانم پراگماتیک نگاه کنم، نمی‏گویم که باری از مسئولیت به گردن پدر من نبوده، اما این که امروز بگوییم تمام تقصیرها فقط به گردن یک نفر بوده و بس، به نظر من دور از واقعیت و دور از انصاف خواهد بود.
به هرحال همگی ما باید از تجربیات‏مان در جهت مثبت استفاده کنیم. این وظیفه‏ای است که‏ امروز بر عهده‏ی چه نسل پیشین و چه نسل من، قرار دارد. آنان باید تجربیات خود را در اختیار نسل امروزی ایران بگذارند تا واقعا بتوانیم به خواسته‏ی دیرینه‏ای که از زمان انقلاب مشروطیت تا امروز داشته‏ایم، برسیم و بتوانیم کشورمان را در مسیر ترقی، پیشرفت، مدرنیته و آن‏چه که تضمین‏کننده‏ی حقوق انسانی و سیاسی ما در آینده، آن هم در قالب یک نظام دمکراتیک عرفی باشد، قرار بدهیم.
http://www.irancpi.net/digran/matn_3825_0.html
تحریریه: مصطفی ملکان

۱۳۸۸/۱۲/۲۸

اعترافات دادستان قدیانی و فاش شدن توطئه اي ديگر در دومین دیدار با آقای بروجردی طي اسفند ماه 1388


در آخرین هفته سال 1388، آقای جعفر قدیانی دادستان ویژه روحانیت و معاون جدیدش آقای احمدی که اخیرا به عنوان رئیس دایره اجرای احکام دادگاه ویژه روحانیت و قاضی ناظر بر زندان منصوب گردیده است ، به همراه تنی چند از مسئولین زندان، در بند ویژه روحانیت اوین با آقای بروجردی ملاقات نمودند. برخی از نکات مهم این دیدار که به نوعی اعترافات دادستان قدیانی محسوب می شود، به شرح زیر است: 
1. نظر گردانندگان فعلی حکومت نسبت به جایگاه واقعي آقای بروجردی:
دادستان قدیانی در معرفی آقای بروجردی به مسئول جدید، گفت: "ایشان رهبر دین غیر سیاسی است و بطور دائمی و علنی اصول انقلاب و مخصوصاً اصل ولایت فقیه را زیر سئوال برده و می برد."
اهمیت بیان فوق اينجاست كه اولا علت هراس حکومت از ایشان را نشان می دهد و ثانیاً طبق فرمایش حضرت علی : "و الفضل ما شهدت به الاعداء" ، فضيلت آن است که دشمن به آن شهادت دهد و اعتراف نماید.
2. اذعان به وجود شکنجه در زندانهای ایران:
سپس مسئول جدید از آقای بروجردی پرسید: "از ما چه درخواستی دارید؟!"
این پيشواي ديني پاسخ دادند: "من چهار سال زندانی هستم و می خواهم 7 سال باقی مانده را نيز بايستم! طی این چهار سال شما مرا به انحاء گوناگون شکنجه نموديد. من صرفا يك زنداني هستم و حقوق اوليه يك زنداني را خواستارم!"
دادستان قدیانی که مسئول مستقیم شکنجه ها مي باشد، نه تنها کلام آقای بروجردی را نقض نكرد بلکه اعتراف نمود "بله، شکنجه برای بعضی از زندانیان لازم است!" آقای بروجردی پرسید "پس علت اینکه حکومت وجود هرگونه شکنجه را نفی می کند، چيست؟!"
3. افشاي توطئه حكومت براي اعطای مرخصي به آقاي بروجردي:
مسئولین دادگاه طي روزهاي اخير با نزدیکان ايشان تماس گرفته و درخواست آماده کردن وثیقه برای انجام مقدمات مرخصی را مطرح نمودند و از طرفی در دیدار مذکور نیز، مکررا به آقای بروجردی القا كردند که "چرا شما مانند زندانیان دیگر از ما درخواست مرخصی نمي کنید."
اهداف اين ديدار صرفا اجرای یک سناریوی از قبل طراحی شده برای دفع تبلیغات جهانی و داخلی علیه نقض آشکار حقوق بشر در زندانهای ایران، به ویژه در موضوع حبس طولانی مدت یک بیمار، آن هم بدون منظور نمودن مرخصی های استعلاجی، استحقاقی و اورژانسی می باشد.
از سوي ديگر آنطور که از شواهد امر پیداست، اين تغيير نظر ناگهاني ر‍ژ‍يم براي اعطای مرخصي به آقاي بروجردي در ايام تعطيلات نوروزي، توطئه اي براي گرفتار كردن اين زنداني سرشناس به سرنوشتي شبيه امام موسي صدر و يا از بين بردن ايشان مي باشد و بعدا نيز مدعي شوند كه آقاي بروجردي از ايران گريخته است!
4. اعتراف دادستان قدیانی به اينكه "زندگی آقاي بروجردي را نابود كرده و خود ايشان را  نيز از بين برده اند!"
آقای بروجردی توضيح داد که "اين رفتار شما توجیه ناپذیر و ظلمی جبران ناپذیر است، آیا منصب قضاوت و صدور حکم نباید در اختیار اشخاص عادل و صالح باشد؟! پس چگونه می توانید ظلم قاضی و دادستان را در نظام اسلامی توجیه کنید؟! اگر من مجرم هستم پس چگونه به دست شما که به بدی ها و جرائم خود اعتراف دارید، محاکمه شدم؟!" آقای قدیانی پاسخ داد: "ما منتخب حکومت اسلامی هستیم!!"
5. فرار از مسئولیت جنایات رخ داده:
در اين ديدار آقای قدیانی برای گریز از عواقب مردمی، تاریخی و الهی آزارهاي جسمي و روحي آقای بروجردی، مدام می گفت: "ما با اعمال این شکنجه ها، شما را لاغر کردیم تا سکته نکنید!!"
آنها اين نکته را ناديده مي گيرند که به گفته پزشک زندان مرکزی یزد در تابستان گذشته، آقای بروجردی هشتاد درصد بینائی خود را از دست داده است. همچنين توجهی ندارند که موهایش سفید، استخوانهایش معیوب و اعضای داخلی وی آسیب بسیار جدی دیده است!
6. اعتراف غیر مستقیم به تنگ نظری حکومت:
طی این دیدار، آنها موضوع مهم "یک روز حبس انفرادی معادل ده روز حبس عمومی است" را ناديده گرفتند که با احتساب آن ماه ها پيش، دوره محکومیت آقای بروجردی به اتمام رسیده است! ولي روي مسائل كم اهميت تري اصرار داشته و خورده مي گرفتند كه چرا شما مي گوئيد چهار سال است تحت بازداشت هستيد در حالي كه زمان دقيق آن، سه سال و پنج ماه است!
7. پارادوكس رفتار و گفتار مسئولين:
و در پایان اینکه مسئولین مربوطه از يك سو آقاي بروجردي را يك زنداني معمولي معرفي مي كنند، ولي از سوي ديگر با طرح توطئه هاي مختلف، سعي در از بين بردن ايشان دارند.

۱۳۸۸/۱۲/۱۲

زن در جغرافیای فکری آیت الله بروجردی

گرامی باد 8 مارس روز جهانی زن

یکی از موضوعات حساس و بحث انگیز که سالهای متمادی اذهان دول متمدن و روشنفکران منصف و اندیشمندان مترقی را به خود مشغول داشته و قلم فرسائیهای چندی در این باب به ثبت رسیده، تبیین و تعیین حدود و مرزهائی جهت « حقوق زنان » است. با وجود اینکه جامعه مدنی امروز تاب و توان تحمل هر نوع تبعیض، استبداد و خودمحوری را از دست داده و تا حد زیادی عامل و باعث مهار جنسیت سالاری گردیده، لیکن بعد از گذشت قرنها، هنوز رنسانس اندیشه ها به بلوغ کامل خود نرسیده و نتوانسته اساسنامه جامع و کاملی در ارتباط با حقوق و مزایای این مخلوق زیبای الهی ارائه دهد و تضادهای فکری و اعتقادی انبوهی در کیفیت و چگونگی اجرائیات و تقسیمات مربوطه که بعضاً از حد صوری خود عدول ننموده وجود دارد.
آقای بروجردی، روحانی صاحب نظر و روشنفکر دینی با تکیه بر اسناد منبعث از کتب آسمانی و با استمداد از ادبیاتی فرادینی در دستنوشته هایش، با نگاهی منصفانه و روشنگرانه به شرح و بیان گوشه هائی از امتیازات و اعتبارات این مخلوق شگفت انگیز ربوبی پرداخته که نظر خوانندگان گرامی را به فرازهائی از آن معطوف میدارم:

زن از منظر بروجردی:

زن، مخلوق زيبای خداوند است. زنان در هر کاری توانمند و با استعدادند. در تقسيم‌بنديهای حرفه‌ای و صنفی، بايد رعايت حرمت و قداست زن را نمود و ظرافت و لطافت اين مسئول تکامل و توارث را فراموش ننمود و از تجارت عفّت و عصمت او حذر نمود و هرگز وی را ابزاری برای بازاريابی قرار نداد و مقامات خدا داده‌اش را ناديده نگرفت. گرچه در همه اعصار از موقعيّت و مقام زنان سوء استفاده شده و سوداگران نامرد و نااهل، فرصت‌طلبی‌های بسياری از اين جنس مقدّس کرده اند.

ایشان همچنین در پاسخ به سؤالی در مورد حقوق و حدود زنان اینگونه تصریح نمودند:

زن، شریک مرد در اداره امور خلقت است . زنان، از همان موقعیّتی در آفرینش برخوردارند که مردان به دست آورده اند و هر قانونی که شخصیّت و تمامیّت اعتباری ایشان را نقض کند بی ارزش است . تمامی احکامی که باعث سرشکستگی و اُفت زنان می گردد ناقض حقوق بشر است . هر نوع حصر و حدّی که موجب تقلیل کامیابی آنها در زندگی شود، غیر قابل احترام و اجراست. میادین کاری و علمی و اجتماعی به هیچ وجه برای آنها، نباید ایجاد تنگنا و محدودیت نماید .

با وجود اینکه تعاریف زیادی درباب زن و جایگاه او بیان گردیده اما با مرور این نوشتار به لطافت و ظرافت تراوشات فکری بروجردی پی میبریم که چگونه با قرائت نوینی از مندرجات وحی به مکاشفات و مبانی جدیدی از اساسنامه الهی که منطبق با فطرت آدمی است دست می یابیم.

او معتقد است که : زن نیمه اصلی آفرینش است چرا که روح خدا در او تجلی کرد و بدون نیاز به مرد، گُلی را به جهان عرضه نمود و مسیح را برای صلح و ثبات جهان نمودار ساخت .
ایشان می افزاید: انتخاب مریم برای جلوه نمایی آفریدگار بزرگ، مهمترین تعریفی است از وجود زن که همتایی ندارد . زنان همپای مردان دارای مطالباتی هستند مشروع و معقول و معروف که هر گونه تعدی به آنها، ستمکاری به اصل خلقت است . هر نوع محدودیتی برای زنان، خیانت به بشریت بوده چرا که مرکزیت هستی به یمن حیات زن است . چنانچه با وضع قوانین خشن و ایذائی موجب تخریب اعصاب و تضعیف احساس او شوند، دگرگونیهای ناموزون و ناروا به تمامیت جامعه انسانی باز می گردد و باعث اختلال در نظامات سیاسی و اجتماعی می شود لذا آزادی و استقلال زنان را ضرورتی انکار ناپذیر میدانیم .

به حتم و یقین بروجردی یکی از قربانیان راه آزادی است. او مخالف هر نوع محدودیت و تنگناهایی است که بشر امروزی را به سختی و تعب انداخته است. ایشان در تعریف آزادی اینگونه می نویسد:

" آزادی، موهبتی است الهی که نبايد تحت هيچ عنوانی آنرا مهار نمود. با آزادنگری پيشرفت به دنيای ما می‌آيد. آزادانديشی، سبب ويروس‌زدائی از خمير مايه زندگی می‌گردد. آری؛ آزادی در ژن آدمی است . "

وی در باب یکی از بحث برانگیز ترین موضوعات یعنی حجاب، دیدگاههای خود را اینگونه بازگو می کند:

بدان‏كه پوشش از براى زنان، به مثابه حفاظت از دُرّ بوده كه از دزدان روزگار مى‏شود، و امّا اين حراست مى‏بايد جنبه فرهنگى داشته باشد نه تحميلى كه اگر به زور انجامد به خلاف اهداف شارع مقدّس مى‏رود و امكان اصلاحات نفسانى فردى و عمومى را از دست مى‏دهد.

و در پایان نوشتار خویش را با مقالی دیگر از این روحانی دگر اندیش و مخالف ولایت فقیه خاتمه می دهیم که می گوید:

در مشي فكري و تحقيقي بنده، زنان عهده‌دار مناصب اصلي هستند و جايگاه ويژه‌اي در آفرينش دارند ، احترام به اين قشر عظيم از خلقت ، حرمت‌دهي به خداوند است . انتظارم از خانمها آنست كه به جمع ما بپيوندند و ما را در هدم نيروهاي ترورپرور و حق‌كُش ، ياري دهند.

۱۳۸۸/۱۲/۰۲

رساله آیت الله بروجردی در رد ولایت فقیه


پیشگفتار
واژه " ولایت فقیه "
دلایلی بر رد حقانیت ولایت فقيه
قسمت اول: آياتي كه امر به اطاعت از خدا و رسول دارد
قسمت دوم: آيه "اولي الامر" 59 سوره نساء
قسمت سوم: بررسي برخی روایات
عصاره ماهیت حكومت فقها و ولایت فقیه
منشاء تز "دیانت ما، عین سیاست ماست"
فقه و مرجعیت در دوران انقلاب و پیش از آن
جایگاه فقهای درباری
ناكامی مرجعیت اصیل غیر سیاسی در جلوگیری از تشكیل حكومت فقها
اشتباهات بزرگ عمومی
شیوه های استعمارگران خارجی در مقابله با مرجعیت و روحانیت
تأثیر منفی مرجعیت بی تفاوت بر تداوم حكومت جعلی فقها
حكومت فقها، فساد فرا مكانی و زمانی
مناظره با رهبران ولایت فقیه
مقایسه دیكتاتوری ولایت فقیه با نمادهای استبدادی تاریخ
تمامیت جنایت و بی عدالتی، طی سه دهه حكومت ولایت فقیه
پاورقی ها

"ولایت فقیه" از دیدگاه شرع، عقل و عرف

پیشگفتار
درود می فرستم بر اكثریت مطلق هموطنانم در داخل و خارج از ایران كه قربانی بی عدالتی های حكومت ولایت فقیه هستند و به عنوان كسی كه با حكم فقهای دنیا طلب، جوانی، سلامتی و اعتبارش به تاراج رفت، خانواده اش فرو پاشید و شاهد قتل پدر و مادر خویش بود، با تمامی دردمندان جامعه همدردی می كنم.

واژه "ولایت فقیه "
این واژه اولین بار در موضوع مرجعیت و تقلید و با مفهوم سیاسی و حكومتی مطرح شد1. در تعیین اختیارات آن نیز اختلافات زیادی به وجود آمد چرا كه در ذیل ولایت تشریعی تعریف گردید و قاعدتا باید نسبت به پذیرش یا رد آن، حق انتخاب و اختیار محفوظ می بود، ولی آنچه كه امروز شاهد آن هستیم حاكمیت ولی فقیه بر كل جامعه و كشورداری در تمام قوای آن است، یعنی یك نفر در جایگاه ولی فقیه به جای همه تصمیم می گیرد و تمامیت جان، مال، ناموس، اندیشه و سرنوشت نفوس را در مصادره خویش می داند!
نا گفته نماند كه مفهوم "ولایت فقیه" با عباراتی از قبیل "ولایت امر"، "امامت امت" و "ولایت مطلقه امر و امامت" در قانون اساسی گنجانده شد و از آن به عنوان "ولایت مطلقه فقیه" نام برده می شود. ما در تحلیل و نقد پیش رو، به منظور رعایت اختصار، از واژه "ولایت فقیه" كه رایج تر است استفاده می كنیم.

دلایلی بر رد حقانیت ولایت فقیه
محوریت دعاوی طراحان ولایت فقیه را می توان در سه قسمت كلی خلاصه نمود:

قسمت اول: آنها با سوء استفاده از آیاتی از قبیل ذیل كه دلالت بر ولایت و اطاعت از خدا و رسول دارد و با بیان این دروغ كه "ولایت فقیه در طول ولایت خدا و رسول قرار دارد" آنرا واجب الاطاعه معرفی می كنند!
"اطیعوا الله و اطیعوا الرسول فان تولوا فانما علیه ما حمل وعلیكم ما حملتم و ان تطیعوه تهتدوا و ما على الرسول الا البلاغ المبین": نور، 54 - "انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزكوة و هم راكعون": مائده، 55 - "النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم": احزاب، 5 - "و ما كان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امراً ان یكون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبینا": احزاب، 36 - "من یطع الرسول فقد اطاع الله": نساء، 80 - "ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا" حشر، 7.

- در آیه اول، همان گونه كه امر به اطاعت از خدا و رسول شده، جبری و قهری نبودن چنین اطاعتی نیز قید شده: "فان تولوا" و "ان تطیعوه" و ایضا در پایان آیه نیز آمده: "و ما على الرسول الا البلاغ المبین" كه دایره عملكرد پیامبر را محدود به ابلاغ رسالت نموده، در نتیجه هرگونه تحكم و استبداد به نام خدا و دین، نفی گردیده است.
- اگرچه در "آیات محكمات" فوق به وضوح لزوم اطاعت از خدا و رسولش مورد سفارش و تاكید قرار گرفته است، ولی این قانون را نیز باید به حساب آورد كه پذیرش و یا رد كلیه فرامین و احكام تشریعی به میل و اختیار مردم واگذار شده است و همواره اینطور بوده كه فرامین خدا و رسول، گاه مورد عمل و گاه مورد سرپیچی قرار گرفته است زیرا هیچ جبر و اكراهی در قبول و عمل به احكام دینی وجود ندارد، كما اینكه در آیات مختلفی نیز آمده است: "لا اكراه فی الدین": بقره، 256. "انا هدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا": دهر، 3. "فان اعرضوا": شوری، 48. "ان تولوا": آل عمران، 20. "فان كذبوك": انعام، 147.
- اگر بر فرض محال، ولایت فقیه را در طول ولایت خدا و رسول قرار دهیم، چگونه می توان برای استقرار ولایت جبری فقها در طول ولایتی كه اجباری بر آن نیست، به آیات فوق استناد نمود؟!
- در جائی كه پیامبر می فرماید: "خودمحور، راهی به سعادت و موفقیت ندارد"2 خود رأیی والیان فقیه، چه توجیهی خواهد داشت؟ بر طبق سنت پیامبر، تمام اقشار جامعه از جمله اقلیت های قومی و مذهبی حق دارند كه در تعیین سرنوشت مملكت خویش مشاركت كنند. همانطور كه در ماجرای جنگ احزاب، زمانی كه سلمان فارسی پیشنهاد حفر خندق را مطرح نمود، پیامبر علیرغم این كه با اعتراض برخی از اعراب متعصب مواجه شد، آنرا پذیرفت.
- اگر هدف، حكومتی بودن ولایت و امامت بود، پس چرا معصومین از قوای غیبیه خود برای برپائی حكومت استفاده نكردند؟!

قسمت دوم: فقهای پرمدعا می گویند منظور از "اولی الامر" در آیه 59 سوره نساء، ولی فقیه است!
"یا ایها الذین آمنوا اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منكم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلك خیر و احسن تاویلا ".

- در چه تعداد از روایات و احادیث قابل دسترس، چنین بیان نسنجیده ای مطرح شده است؟!
- اگر منابع روائی و تفسیری شیعه ملاك باشد، در آنها قید شده كه مراد از "اولی الامر" اهل بیت هستند.
- برداشت نظریه پردازان ولایت فقیه از "اولی الامر" با اجماع نظر كارشناسی و فقهی اكثریت مفسرین و علمای گذشته و حال، مطابق نمی باشد و صرفا تعداد انگشت شماری چنین نظری را داشته اند!
- به عنوان نمونه، آیت الله خوئی كه یكی از مراجع مشهور شیعه و از مدرسان پر آوازه حوزه علمیه نجف بود، پیرامون اختیارات فقیه در شرح كتاب عروة الوثقی آورده است: "بر طبق اخبار معتبر، فقیه می تواند فقط در دو امر فتوای دینی و قضاوت دخالت كند و برای ولایت او در سایر موارد، اسناد و روایاتی وجود ندارد" و ایضا درباره ولایت مطلقه فقیه نیز آورده است: "استدلالی بر ولایت مطلقه فقیه در عصر غیبت امام زمان نمی باشد و این ولایت، غیر قابل اعتماد است"3.
- یكی دیگر از اساتید برجسته حوزه نجف، آخوند خراسانی می باشد كه صاحب كتاب كفایة الأصول است و از مشاهیر فقه شیعه محسوب می گردد، با آنكه ایشان در جایگاه رهبر مذهبی نهضت مشروطه نیز قرار داشت ولی مستندات روایی در اثبات ولایت و حاكمیت فقها را قاصر و ناكافی دانسته و قائلین به ولایت مطلقه برای فقها را بدعت گذار نامیده و صراحتا اعلام نموده است كه "ولایت بر امور شخصی و جزئی مردم غیر قابل قبول است"4.
- برخی از معدود فقهائی كه روزی به همراه بنیانگذار انقلاب جزو تئوریسین ها و مبلغین سرسخت ولایت فقیه بوده و آیه مذكور را به ولایت فقیه تفسیر می نمودند، طی سالهای اخیر صراحتا اعلام كردند كه در ارائه نظریه ولایت فقیه، بُعد مطلقه و حكومتی آن، مد نظرشان نبوده است ! و اذعان نمودند كه از گفته ها و نوشته هایشان سوء استفاده شده است !
- قبل از ارائه تئوری ولایت فقیه توسط مؤسس انقلاب، واژه ولایت فقیه در كتب فقهی شیعی، به كار نرفته بود و اساسا بحث ولایت و امامت فقها اولین بار توسط روحانیت طرفدار دین سیاسی مطرح شد. مردم واژه های "امام" و "ولی امر" به مفهوم حاكم مطلق سیاسی مذهبی را برای هیچ یك از چهره های برجسته دینی حتی برای مرجع كل شیعیان جهان، آیت الله سید حسین طباطبائی بروجردی به كار نبرده و خود آنها نیز مخالف چنین القابی بودند. روزی نامه اى به دست آیت الله سید محسن اعرجى كاظمینی رسید كه روی پاكت با عباراتی از قبیل "ولى ‏الله" ایشان را مخاطب قرار داده بودند، وی آنرا مرجوع كرد و اقدام خود را این گونه توضیح داد: القاب مذكور منحصر به معصومین است، لذا نامه برای من نبوده تا آنرا باز كنم!5.
- سندی مبنی بر اینكه قلمرو اطاعت از فقها به وسعت اطاعت از خدا و رسول باشد وجود ندارد و با توجه به اینكه در این آیه، اطاعت از "اولی الامر" در ردیف اطاعت از آنها قرار گرفته است، در نتیجه از مفهوم "اولی الامر" به هیچ وجه نمی توان موقعیت فقها و علما را استخراج نمود.
- هیچ ادله قرآنی و روائی مبنی بر لزوم اطاعت مطلق از غیر معصوم وجود ندارد، لذا نمی توان "اولی الامر" را به غیر معصوم منتسب نمود، مخصوصا اینكه در آیه مذكور اطاعت از آن بدون هیچ قید و شرطی در كنار اطاعت از خدا و رسول قرار گرفته است. اگر جز این بود پیامبر و ائمه تبلیغ آنرا می نمودند تا جای شك و شبهه باقی نماند. ولی همانطور كه تاریخ شهادت می دهد، هیچ یك از اهل بیت، امامت و ولایت خود یا دیگران را بر مردم تحمیل نكردند. ضمن اینكه در ادامه آیه، فقرات "ان كنتم تومنون" و "ذلك خیر" مؤید تحمیلی نبودن ولایت و اطاعت است.
- در طول تاریخ تشیع، نه تنها هیچ كدام از فقها و علمای برجسته بلكه حتی خود ائمه معصومین نیز اقدام به قیام جهت برپائی حكومت دینی نكرده اند.
- در آیه مذكور به "اولی الامر" و حتی به خود پیامبر امر نشده است كه مردم را به اطاعت خدا درآورید و یا تدابیر و اوامر خود را بر آنها دیكته كنید. از سوی دیگر در آیه 159 سوره آل عمران6، صراحتا به پیامبر فرمان داده شده تا در اداره امور با رعیت مشورت كند و در آیه 38 سوره شوری7 نیز التزام عملي به آنرا جزو شرایط ایمان داشتن، اعلام نموده است. این موضوع به قدری جدی و تاثیرگذار است كه حتی سوره ای در قرآن به نام "شوری" نام گذاری شده است. بنابراین ولی فقیه و هیچ شخص و نهاد دیگری حق ندارد مستقلا از طرف كل جامعه تصمیم بگیرد و نباید انتظار داشته باشد كه همگان اراده او را به عنوان فصل الخطاب در مباحث مورد اختلاف بپذیرند.
- فقهائی كه به طرز غیرمنطقی و مبهمی آیه مورد بحث را در تایید حكومت ولی فقیه تفسیر و تعبیر كرده اند به این مسئله توجهی نداشته اند كه در "آیات محكمات" بسیاری، بدون نیاز به هر گونه تفسیری، ولایت و امامت تحمیلی رد شده است، از جمله خداوند در آیه 6 سوره شوری، صراحتا می فرماید: ای پیامبر، نسبت به كسانی كه تن به ولایت من نمی دهند وكالت و مسئولیتی نداری و نباید آنها را تحت تعقیب و فشار قرار دهی8.
- یكی از وظایف "ولی" آن است كه پاسخ گوی رفتار خویش در قبال افراد تحت تولیت باشد، همانطور كه تمامی انبیاء و اولیا نیز چنین بوده اند. اما تاكنون رهبران ولایت مطلقه به هیچ شخص و سازمانی اجازه بازرسی و تحقیق پیرامون عملكردشان را نداده اند. ناگفته پیداست كه ولایت را بهانه فرمانروائی و حكمرانی خود می دانند و به وظایف ذاتی و تعهدات آن، اعتقادی ندارند.
- یكی دیگر از وظایف "ولی" حفظ رعیت از خطرات و تهدیدهاست تا به دره های هولناك زمانه نیفتند، ولی بیلان حكومت والیان فقیه، مملو از گزارشات تكان دهنده ای از بحران آفرینی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است كه هر كدام بخش قابل توجهی از سرمایه های جانی و مالی ایران تحت اشغال را فنا كرده است. به عنوان نمونه ماجرای طولانی شدن جنگ ایران و عراق را یادآور می شوم.
- یكی دیگر از شاخص های بارز والیان آسمانی، آن است كه هیچ گونه توقعی از مردم ندارند و اجر و مزدی طلب نمی كنند و این امر در آیاتی مانند: "شعراء، 109" و "ص، 86" مشهود است9.
- آیا ویراستارى دلخواه از فقرات قرآنی، عادلانه و منطقی است؟! مثل كسى كه قسمت اول تهلیل را مى گرفت و می گفت: "لا اِله" قول خداست و بدین ترتیب، تبلیغ الحاد می نمود و استنادش كلام ربوبى بود كه خدا گفته: "لا اله، الا الله"!
- آیا خداوند در آیه 124 سوره بقره، در پاسخ به سئوال ابراهیم پیرامون كیفیت پیشوائی و اداره امت نفرموده است؟ "لا ینال عهدی الظالمین": یعنی هرگز راضى به زمامدارى ظالمین و خودمحوران نمی باشم و ایشان را در امامت و رهبری امت، مستحق نمى بینم.
- بر طبق اسناد قرآنی هرگونه ادعائی از سوی ظالمین مبنی بر قرار داشتن در طول ولایت خدا مردود می باشد: "و الله لا یهدی القوم الظالمین": آل عمران، 86 - "و الظالمون ما لهم من ولى و لا نصیر": شوری، 8 - "و ما الله یرید ظلما للعالمین": آل عمران، 108 - "و ما‏ ‏الله یرید ظلما للعباد": غافر، 31 - "ان الله لیس بظلام للعبید": حج، 10 - "ان الله لا یظلم مثقال ذرة": نساء، 40.
- آیا می توان ادعا كرد خداوندی كه مبرای از جفا و تبعیض است و امر به عدالت و مساوات نموده، به عده ای وكالت و نیابت در بهره كشی و استثمار خلق را داده باشد؟! "ان الله یامر بالعدل و الاحسان": نحل، 90 - "اعدلوا هو اقرب للتقوی": مائده، 8.
- وظیفه سفرای الهی صرفا ابلاغ شفاف رسالت و بیان بشارت ها و هشدارها می باشد. این امر در آیات ذیل به راحتی قابل درك است: "و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم": نحل، 44 - "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته": مائده، 67 - "فان اعرضوا فما ارسلناك علیهم حفیظا ان علیك الا البلاغ": شوری، 48 - "فان تولوا فانما علیك البلاغ المبین": نحل، 82 - "ما اسئلكم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الى ربه سبیلا": فرقان، 57 - "و ما ارسلناك الا مبشرا و نذیرا": اسراء، 105 - "انا ارسلناك بالحق بشیرا و نذیرا": بقره، 119 - "انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا": فتح، 8.
- "ادل الدلیل علی شیء وقوعه"، بهترین دلیل بر یك امر، وقوع خارجی آن است. از آنجا كه پیامبران صرفا مامور به ابلاغ هستند و دست بشر نیز در رد یا پذیرش اوامر و نواهی الهی باز گذاشته شده است پس هر ادعائی در احراز مقام وكالت و نیابت خدا و رسول نیز باید این حق قانونی، شرعی و عرفی بشر را محترم بداند.
- آیا در نزول آیه مورد بحث، حقیقتا اطاعت محض از ولایت فقیه مد نظر بانی وحی است؟! یا اینكه چنین اطاعت نابخردانه ای، تفسیر مغرضانه ای بیش نیست؟
- واضح است كه هر فردى حق دارد دینى را جستجو نماید كه جان، مال و ناموسش در پناه آن مصون و محفوظ بماند و حتی آنطور كه در رساله های عملیه فقهای مخالف و موافق ولایت فقیه نیز آمده است، اصول دین اسلام، اجتهادی و ادراكی است نه تقلیدی و تحمیلی.
- به راستی چه زیباست كلام الهی كه در آیه 7 سوره صف می فرماید: یكى از مصادیق جرائم جبابره، آن است كه آئین حنیف را مورد دستاویز دروغ پردازی های خویش قرار مى‏دهند و بدعت در جویبار وحى مى گذارند و احكام خدایى را به مصالح و منافع نامیمون خود دگرگون مى سازند10.
- برداشتهائی كه بانیان و مروجین ولایت فقیه در كتب و مقاله های خود ثبت كرده اند، آنچنان از حقیقت كلام الهی به دور است كه نمی توان آنرا به آیات آسمانی قرآن ربط داد بلكه بهترین تسمیه بر آن اوراق، "آیات شیطانی" است! و هر كس با آن مخالفت كند متهم به محاربه با خدا می گردد! آنها با گنجاندن "ولایت امر" و "امامت امت" در قانون اساسی، لقمه های گلوگیرى را برداشته و مصداق "اى مگس، عرصه سیمرغ، نه جولانگه توست" گردیده اند!
- وا مصیبتا! چگونه عده ای باجگیر و طغیانگر توانستند خود را وكلا و مجریان اوامر فرمانده كل هستی معرفی كرده و عربده های ناموزون و نامفهوم خود را بنام ابلاغیه های واضح و منور خدا و رسول بر مردم دیكته نمایند؟!
- وقتی امیرالمومنین شنید یك مسلمان در محدوده حكومت اسلامی، خلخال از پای دختر یهودی كنده، گریست و خود را مسئول دانست. هنگامی كه سارقی را برای اجرای حد می آوردند، می فرمود اول باید تحقیق شود آیا این شخص، سهمش را بطور كامل از بیت المال دریافت كرده است یا خیر؟ و اگر دریافت نكرده بود، می فرمود باید حاكم را به جای او مجازات نمود! وقتی زنی به مسجد آمد و از ظلم آشكار قاضی یكی از بلاد شكایت نمود، ایشان ابتدا حكم عزل قاضی را صادر و سپس اقامه نماز كرد. آیا از یاد برده اند كه علی ابن ابیطالب تن به رأی مردم داد و از حكومتی كه حق او بود صرف نظر كرد؟
آیا با این معیارهای عدالت علوی، باز هم جرات نمودند نفوس پلید خود را در طول ولایت ائمه شیعه قرار دهند؟! ای كاش ذره ای وجدان داشتند و درك می كردند بی عدالتی و تبعیض تحت نام تشیع، جنایتی عظیم است كه یكی از نتایج آن، از میان رفتن روابط مسالمت آمیز بین شیعیان با پیروان ادیان و عقاید دیگر است.

قسمت سوم: فقهای تحریف گر برخی از روایات و احادیث را نیز مورد دستاویز قرار داده اند:

روایت اول: "فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه":11 در این روایت ابلاغ شده است كه عوام، از فقهائی تقلید كنند كه دارای این چهار شرط باشند:
صائنا لنفسه: مسلط بر نفس و كنترل كننده درون باشد.
حافظا لدینه: حافظ دین و زیاد كننده اعتبار آن باشد و با رفتار خود آبروی مذهب را نبرد.
مخالفا لهواه: مخالف هواى نفس و ضد منیت باشد.
مطیعا لامر مولاه: گوش به فرمان مولا باشد نه مطیع منافع جاه طلبانه خود و دیگران.
- مخاطب كلام مذكور فقط عوام هستند یعنی بخشی از جامعه كه مسائل دینی و شرعی را نمی دانند و یا دچار اشكال هستند. به عبارت دیگر در این حدیث هیچ جوازی مبنی بر اینكه عده ای زمام امور كل جامعه را بطور تحمیلی به دست گیرند، دیده نمی شود و لذا استدلال های جاهلانه ایشان، شعبده های كلامی است كه در آنها هیچ سنخیّت و رابطه منطقی بین نتیجه گیری و اصل كلام وجود ندارد.
- فقهای تنگ نظر در تبلیغات خویش همواره فقره "فللعوام ان یقلدوه" را مورد توجه قرار داده و به چهار شرط سنگین قید شده اعتنائی نكرده اند، همانطور كه در بحث ولایت تشریعی نیز بُعد خلافتی و حكومتی آنرا پر رنگ كرده و به جنبه های خطیر دیگر آن نپرداخته اند.
- ظرافت مهم دیگری كه در روایت فوق نهفته است: "من كان من الفقهاء" می باشد. این فقره مجوز عام است برای مرجعیت هر فقیهی كه شرایط فوق را دارا باشد، فلذا نباید این روایت را بهانه ای برای انحصاری كردن منصب مرجعیت قرار داد.
- اینكه یك فقیه، به تنهائی در جایگاه ولی امر مستقر شود و به جای تمام فقها و مقلدین آنها تصمیم بگیرد و خواسته ها و آراء میلیونها انسان دیگر را زیر پا بگذارد، نمود عینی دیكتاتوری مذهبی است. در حالی كه در گذشته اگر یكی از مراجع تقلید از سوی دیگران به عنوان اعلم و زعیم شناخته می شد، هرگز قیدی بر واجب الاطاعه بودن او وجود نداشت.

روایت دوم: "و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیكم و انا حجه الله علیهم"12 یعنی در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع كنید، زیرا آنها حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنها هستم.
- مبتكرین بت ولایت فقیه این بار چتر فرصت طلبی و سود جوئی خود را روی "فارجعوا" و "فانهم حجتی علیكم" پهن كرده اند، ولی خودشان بهتر از همه می دانند كه با هیچ منطقی نمی توان در چنین روایاتی، مجوز ولایت فقیه را صادر نمود.
- فقره "انهم حجتى علیكم" گرچه اعتبار آفرین است ولی شرط كافی در تایید ولایت مطلقه فقها نمی باشد. از طرفی مسئولیت های سرنوشت سازی را نیز در بر می گیرد، زیرا الگوهای ایده آل از یك سو می توانند وجدان مردم را صیقل و عدالت را بسط دهند و از سوی دیگر زمانی كه نفوس پلید و ظالم به عنوان رهبران دینی و حجت های خدا در زمین ملاك شوند، وجدان رعیت می خشكد و محبت خدا از دلها می رود، چرا كه طبق قاعده "الناس علی دین ملوكهم" مفاسد و معایب اخلاقی حكام، در كل جامعه سرایت می كند.
- در پایان این قسمت یادآور می شوم كه پیامبر شرط اعتماد به علما را وارد نشدن آنها به قدرت و حكومت اعلام نموده است.13.

عصاره ماهیت حكومت فقها و ولایت فقیه
با تكیه بر "خیر الكلام، ما دلّ و قلّ" می توان گفت: ولایت فقیه، شرعا، عقلا و عرفا، بدعتی بیش نیست كه با سفسطه بازی و مغلطه كاری در اسناد دینی به خورد مردم داده شد. به دنبال آن، "من لم یحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون" مصداق عینی یافت كه احكام الهی جعل گردید و مستكبرین دینی خود را ظالمانه صاحب اختیار ملت دانستند.

منشاء تز "دیانت ما، عین سیاست ماست"
اولین بار توسط سید حسن مدرس از تریبون مجلس طنین یافت، البته ایشان شعار مذكور را در حصار حساسیت های خاص آن زمان مطرح نمود و به دنبال تاسیس حكومت مطلقه فقها نبود، اما بنیانگذاران انقلاب، با طرح آن، دین را با سیاست آلوده كردند و اساس بی عدالتی ها و جنایات بزرگی را پایه گذاری نمودند.
به عبارت دیگر، فقهای سیاسی هر تعبیر و برداشتی كه برای تحقق اهداف جاه طلبانه خود نیاز داشتند گزینش كردند، سپس با چینش هدفمند آیات و روایات، آنها را توجیه نمودند و بر مدار منكوب "دیانت ما توجیه گر سیاست و حكومت ماست" حركت نمودند.

فقه و مرجعیت در دوران انقلاب و پیش از آن
متاسفانه طی دوران انقلاب، "فقه و مرجعیت اصیل شیعه" جای خود را به ماشین تحریف و تخریب "فقه و مرجعیت حكومتی" داد و از مدار واقعی خارج شد و معیارهای مرجعیت، صرفا به داشتن سواد حوزوی و تایید متقابل حكومتی تقلیل یافت. به عبارت دیگر فقهای حكومت طلب به جای آنكه حافظ شریعت باشند، حافظ مصلحت نظام استبدادی و مدافع منافع ولی فقیه گردیدند و تبدیل به ابزاری شدند كه اولا: الگوی ساختگی ولایت فقیه را به عنوان نمایندگی خدا بر زمین معرفی كنند. ثانیا: هر آنچه از لسان ولی فقیه بیرون آید را كلام خدا و رسول جلوه دهند. ثالثا: حمایت و سرسپردگی مطلق به آن را به عنوان امر لازم الاجرای شرع تبلیغ كنند.
بطور خلاصه می توان گفت كه طی دوران شكل گیری انقلاب و پس از آن، بسیاری از حوزه های علمیه تبدیل به شركتهای سهامی تحریف آیه و حدیث شدند و در آن مراكز علوم دینی، نمایندگی های عام و خاص صدور بیانیه های تاییدی و تشویقی جهت توجیه موضع گیری های نابخردانه ولی فقیه افتتاح گردید.
در حالی كه در گذشته، مراجع تقلید اصیل همواره نگران منافع دین و ملت بوده اند و استقلال و منزلت خاصی داشته اند. به عنوان نمونه، میرزای شیرازی را یادآور می شوم كه رهبری او در نهضت تنباكو در مقابله با بریتانیاى كبیر منجر به لغو امتیاز دخانیات و نمودار شدن عزت مرجعیت و عظمت تشیع در قرن گذشته گردید.

جایگاه فقهای درباری
در مكتب الحادی ولایت فقیه، هر فقیه و مجتهدی كه بهتر بتواند با تردستی های كلامی به تحریف تاریخ و دستكاری در تفسیر آیات و روایات بپردازد و جواز شرعی بر اوامر مسموم ولی فقیه بزند، اعلم و با تقوی تر معرفی می شود. در پی آن، با بزك شدن در صدا و سیمای انحصاری و ارتجاعی، مشهورتر می گردد!
چنین فقهاء و مراجعی، متخصصین جامع الشرایطی در تخریب عقاید بوده اند و عمری را نیز در حوزه های دین فروشی و میهن فروشی سپری كرده اند. عجبا كه با این همه افتضاح هنوز هم صدای برخی از آن علمای فرصت طلب به گوش می رسد كه می گویند: مخالفت با ولی فقیه، حرام شرعی است!

ناكامی مرجعیت اصیل غیر سیاسی در جلوگیری از تشكیل حكومت فقها
نباید نقش فعال و دلسوزانه بزرگان مرجعیت حقه شیعه در افشاگری این انحرافات بزرگ را فراموش كرد، ولی گریزی نداریم جز پذیرش این واقعیت تلخ كه سیلاب و طوفان ولایت فقیه، به گونه ای اصول عقاید تشیع را غافلگیر نمود كه امكان ظهور هرگونه خلاقیت و ابتكار عمل آنی در مهار فاجعه "ولایت فقیه حكومتی" را منتفی كرد و ملت آنچنان شیفته بنیانگذار انقلاب شد كه هرگز هشدارهای برجای مانده از بزرگان و اساتید مسلّم حوزه مانند آیت الله سید حسین طباطبائی بروجردی، آیت الله شیخ عبدالنبی نجفی عراقی را مد نظر قرار نداد و فریادهای مراجع اصیلی چون آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، آیت الله سید كاظم شریعتمداری، آیت الله سید احمد خوانساری و آیت الله سید حسن طباطبائی قمی به جائی نرسید و انوار ساطعه از آثار قلمی آیت الله سید محمد علی كاظمینی بروجردی در معرفی والیان حقیقی و افشای ماهیت امام تراشان و معصوم سازان، پشت ابرهای غفلت پنهان ماند.
متاسفانه طوفانهای سیاسى و جار و جنجال های والیان كاذب، نه تنها گرد و غبار انكار و بی توجهی نسبت به هشدارهای آنها را بر اذهان عامه ‏پاشید بلكه منجر به خانه نشینی و قتل مشكوك برخی از آن علمای دلسوز نیز گردید و الحق كه تاریخ، منصفانه بین آنها و بدعت گذاران قضاوت می كند.

اشتباهات بزرگ عمومی
عامل اصلی در شكل گیری و گسترش باتلاق ولایت فقیه را می توان در زودباورى، ساده لوحی و تعصبات بی منطق عامه جستجو نمود كه یكی از نتایج آن، قربانی شدن آحاد ملت می باشد، همانطور كه صفحات تاریخ نیز گواهی می دهد هر ملتی كه تن به ولایت مدعیان دروغگو و جائر داده، در تارهاى عنكبوتی آنها به تور افتاده و دچار گرفتاری شده است.
اسلام به ذات خود ندارد عیبى - هر عیب كه هست از مسلمانى ماست

نتیجه دیگر این خطای بزرگ، انهدام اسلام است، همانطور كه پیامبر نیز فرموده است: "هر كس بدعتگذاران را محترم شمارد و ایشان را یاری رساند به هدم و نابودی اسلام كمك كرده است" 14.

شیوه های استعمارگران خارجی در مقابله با مرجعیت و روحانیت
جایگاه مرجعیت صاحب نفوذ شیعه همواره به عنوان مانعی بزرگ در برابر استعمارگران محسوب می شده كه این امر، خشم آنها را بر می انگیخته، لذا برای سركوب مرجعیت اصیل و روحانیت خدمتگذار دین و ملت، توطئه های گوناگونی را ترتیب می داده اند.
از سوی دیگر، به خدمت در آوردن مرجعیت مذهبی، برای استعمار پلید به منزله شاه كلید استیلای همه جانبه و كم هزینه بر سرزمینهای شیعی نشین قلمداد می شده و رقابت آنها در به دست گرفتن كنترل این اهرم فراگیر حاكی از اهمیت خاص آن است. به هر روی، این روند منجر به شكل گیری مراودات و معاملات پنهانی و آشكار قدرتهای طماع جهانی با قشر خودفروخته روحانیت گردید و اكنون نیز شاهد تداوم چشمگیر آن هستیم.
البته ادامه این بحث، خارج از اهداف اصلی رساله است، فلذا ملاحظه اسناد منتشر شده از سازمانهای جاسوسی اجانب و ایضا مرور دیگر خاطرات بر جای مانده در اوراق تاریخ توصیه می شود.

تاثیر منفی مرجعیت بی تفاوت بر تداوم حكومت جعلی فقها
نقش سكوت مشكوك برخی از علمای سرشناس و مراجع تقلید را در تداوم حكومت ولی فقیه نمی توان انكار نمود. گرچه ایشان تقیه و دخالت نكردن در سیاست را بهانه قرار داده اند اما غالبا درگیر دغدغه های جانی، مالی و اعتباری می باشند. البته ما فعلا قصد نداریم پرده ها را بیش از این كنار بزنیم، لذا به بیان كلامی از پیامبر اكتفا می نمائیم كه فرمود: "زمانی كه در امت من بدعتی ظهور كند علما باید مقابله كنند، خداوند لعنت كند هر عالمی را كه سكوت كند" 15 .

حكومت فقها، فساد فرا مكانی و زمانی
بی شك صحت "اذا فسد العالِم، فسد العالم" غیر قابل انكار است، مخصوصا اگر علمای فاسد در جایگاه نیابت عام باشند جهانی از اعتقادات ویران می شود. بدترین حالت ممكن زمانی است كه روحانیون دنیاطلب حاكم شوند كه در اینصورت خسارات فرا زمانی و منطقه ای آن، در مقیاسی غیر قابل محاسبه بروز می كند. وضوح عینی و عقلی این جریان تخریبی، به قدریست كه نیاز به هیچ گونه توضیح بیشتری نمی باشد.

مناظره با رهبران ولایت فقیه
بطور یقین تئوریسین ها و مروجان ولایت فقیه، هرگز تن به مناظره آزاد در موضوع ولایت فقیه نخواهند داد، چرا كه برای هر مناظره ای باید یك سری اصول كلی توسط طرفین پذیرفته شود و سپس روی اجزاء و فروع آن بحث شود، اما اگر اشتراك و توافق اولیه ای در اصول وجود نداشته باشد، مناظره ای برپا نخواهد شد تا راه برای قضاوت باز گردد.
كسانی كه دین را تبدیل به ابزار حكومتی می كنند و نفسانیات خود را در تقابل با خدا و رسول قرار می دهند، لیاقت و بضاعت بحث و تبادل نظر در میادین اعتقادی را ندارند چرا كه همواره عزم تحریف و تكذیب داشته اند نه تحقیق، لذا بیان هرگونه حجت عقلی و شرعی از سوی دیگران را اظهار نظری غیر تخصصی می دانند! همانطور كه در زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و..... نیز چنین بوده اند و تنها خود را محقّ در هر قِسم نظریه ‏پردازی مى‏دانند! ولی با این وجود، به منظور ارتقاء آگاهی و تنویر اذهان عموم، بارها درخواست مناظره رسمی نمودیم.

مقایسه دیكتاتوری ولایت فقیه با نمادهای استبدادی تاریخ
فرعون رسما داعیه الوهیت داشت و كالبد بنی اسرائیل را به زنجیر كشید. ولی فقیه تحت عنوان وكالت الهی، عملا به رقابت با خدا پرداخت و انسانیت و آزادی را به اسارت كشاند.
یزید جان امام حسین را گرفت. ولی فقیه آبرو و حرمت آن امام مظلوم را از بین برد و با سوء استفاده از خونش نشان داد كه قلبا به وقوع آن جنایت هولناك راضی است.
چنگیز در هر حمله اى هزاران نفر را مى كشت، ولی فقیه برای حفظ نظام دیكتاتوری خود، از كشتن خیل عظیم مخالفین ابائی ندارد.
هیتلر به دنبال فتح دروازه های ممالك دیگر و كشاندن جهان به زیر چكمه های اس اس بود. حكومت فقها آنطور كه در شعارهای اولیه و ماجراجوئی های دائمی آنها نمایان است در آرزوی كشاندن جهان به زیر ولایت نعلین هستند و اقدامات مداخله جویانه آنها در لبنان، فلسطین، عراق و افغانستان، منطقه خاور میانه را روی بمب ساعتی قرار داده و نظم جهانی را به هم ریخته است.
آنچه كه حكومت فقها را از تمامی نظامهای مستبد دینی و غیر دینی در طول تاریخ متمایز كرده، نقش منحصر به فردی می باشد كه در نابودی دین و وجدان ایفا نموده است.

تمامیت جنایت و بی عدالتی ، طی سه دهه حكومت ولایت فقیه

سی سال به بدبختی ملت سپری شد 
 درد آمد و آهش بنگر حاصل آن شد
سی سال خشونت عَلم راه جفا شد 
 عسرت به بشر داد و خیانت به خدا شد
سی سال قفس كرده خلایق كه عزا شد
 از كثرت كشتار، شفق سرخ بلا شد
سی سال به زنجیر ستم مذهب ما شد
 غرقاب فتن كرده خزان، اشك به خون شد
سی سال به تبلیغ و صداقت به كفن شد 
 محصول به هر وعده نگر، سفره غم شد
سی سال شرف مُرد و هدر اصل بقا شد 
 آزادی و انصاف به بازار فنا شد
سی سال به جادوی عبا ننگ بپا شد 
 عمامه كلاه مغولی بهر خطا شد
سی سال ز نعلین، جنایت به جهان شد
 در معبر تقویم كمرها چو كمان شد
سی سال ز نكبت تن ما جامه سیه شد 
 از رنج و مصیبت، وطنم محو جنون شد
سی سال به مسجد زده تزویر و ریا شد 
 از منبر و محراب سیاست به سما شد
سی سال شرایع به جزا، لوث جنان شد 
 از گفته ملا همه ایران به شرر شد
سی سال زیارت همه ترویج قبا شد
موقوفه به تاراج و قداست همه پر شد
سی سال دروغ از پی هر روز نوا شد
 دین ملعبه و حوزه و تفسیر به شك شد
سی سال نقابی ز دیانت به سرا شد
 اموات به گور از عجبش خنده كنان شد
سی سال یزیدی به حسین مرثیه خوان شد
 خود كشته و بر فاجعه اش روضه بخوان شد
سی سال كه هم میهن ما خانه نشین شد
 بیكاری و بی پولی یاران سَم ما شد
سی سال كتك خوردم و خاموش خبر شد 
 این مرغك خوابیده روان سوی اوین شد
سی سال قضاوت به قساوت ره ما شد
قاضی ز عدالت تهی و شمر زمان شد
سی سال به دستان و به پایم همه غل شد 
 با خنجر نامرد، زبان، بند دهان شد
سی سال به اعضاء بدن، تیر فشان شد 
 پیری به برم آمد و حاكم به فرح شد



سید حسین كاظمینی بروجردی / زندان مركزی شهر یزد
فروردین 1388 ، ربیع الاول 1430 ، مارچ 2009

پاورقی ها:
1- 
الف) ولایت تكوینی: سرپرستی خداوند است بر خلقت كه مسئولیت حیات، ممات و اداره تمامی اجزاء ریز و درشت آنرا عهده دار می باشد و همه نقاط فوقانی و تحتانی آفرینش تحت الشعاع نفوذ اوامرش قرار دارد. ولایت تكوینی مختص خداست و به انبیاء و امامان معصوم نیز مراتبی از آنرا تفویض نموده است. صاحبان ولایت تكوینی، از علائم انحصاری برخوردارند كه اهم آن معجزه است. مثلا: ید بیضاء و عصای موسی، زنده شدن مردگان با نفس عیسی و ....، لذا مقام ولایت تكوینی قابل سرقت نبوده و هر گونه داعیه ای از سوی این و آن، صرفا خاری در كویر غفلت است.
تفاوت اوامر تكوینی خداوند با اوامر حكام، در غیر قابل تخطی بودن آن است و همانطور كه در آیه 82 سوره یس نیز آمده است اوامرش بلادرنگ اجرا می شود: "انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون".
1- 
ب) ولایت تشریعی: تشریع احكام و قوانین الهی است كه در اختیار خداوند می باشد و اجرای آنرا به فرستادگان خویش تفویض نموده است. البته علمای واجد شرایط نیز می توانند نیابت آنرا در زمان نبود سفرای الهی بطور مشروط به عهده گیرند و مرجع پاسخگوئی به مردم باشند. مقام ولایت تشریعی آنطور كه در طول تاریخ ادیان ثبت شده، همواره از سوی مدعیان دروغین قابل غصب و مصادره بوده است و در مقاطع مختلف، مدعیان و جاعلانی بوده اند كه خود را محق ولایت تشریعی دانسته و همزمان به تخریب و تحریفِ "ما انزلَ الله" پرداخته اند.
1- 
ج) فقه: در فرهنگ قرآنی معادل معرفت و درك است: "لیتفقهوا فی الدین": توبه، 122 - "قد فصلنا الآیات لقوم یفقهون": انعام، 98 - "ما نفقه كثیرا": هود، 91 - "لا تفقهون تسبیحهم": اسراء، 44 - "یفقهوا قولی": طه، 28. فقه، در اصطلاح نیز به معنی آگاهی دقیق و تخصص علمی در فهم و تشخیص احكام دینی است.
1- 
د) تقلید: این موضوع از زمان غیبت كبری آغاز شد كه دست مردم از امام معصوم كوتاه ماند و به ناچار دنبال كارشناسان مذهبی رفتند. پس از آن، سرفصل جدیدی در تاریخ شیعه گشوده شد و فقهای جامع الشرایط، در جایگاه مرجعیت قرار گرفته و مسئولیت سنگین وكالت مقلدان خویش را در استخراج احكام و مسائل دینی با استناد به قرآن، سنت، اجماع، عقل و با در نظر گرفتن شرایط زمانی عهده دار گردیدند. این تقلید صرفا به منزله رجوع شخص ناآگاه به متخصص است، همانطور كه مریض به پزشك مراجعه می كند.
2- 
"ما سعد باستغناء رأى": از پیامبر اكرم.
3- 
الف) "یستفاد من الاخبار المعتبرة ان للفقیه ولایة فی موردین، وهما الفتوى والقضاء و اما ولایته فی سائر الموارد، فلم یدلنا علیها روایة تامة الدلالة و السند".
3- 
ب) "الا انا ذكرنا فی التكلم على ولایة الفقیه ان ما استدل به على الولایة المطلقة فی عصر الغیبة غیر قابل للاعتماد علیه و من هنا قلنا بعدم ثبوث الولایة له الا فی موردین وهما الفتوى والقضاء".
4- 
كتاب حاشیه بر مكاسب شیخ انصاری، تالیف آیت الله محمد كاظم آخوند خراسانی.
5- 
كتاب خلاصة المطالب، به نقل از آیت الله علامه سید شهاب‏الدین مرعشى نجفى.
6- 
"وشاورهم فی الامر".
7- 
"و امرهم شوری بینهم".
8- 
"والذین اتخذوا من دونه اولیاء الله حفیظ علیهم و ما انت علیهم بوكیل".
9- 
"و ما اسئلكم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین" و "قل ما اسئلكم علیه من اجر و ما انا من المتكلفین"‏.
10- 
"و من اظلم ممن افتری علی الله الكذب و هو یدعی الی الاسلام و الله لا یهدی القوم الظالمین".
11-
از امام حسن عسكری به نقل از امام صادق.
12-
توقیعی از امام زمان.
13-
"الفقها ء امناء الرسل، ما لم یدخلوا فی الدنیا . قیل : یا رسول الله ! و مادخولهم فی الدنیا ؟ قال : اتباع السلطان فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم علی دینكم ": از امام صادق به نقل از پیامبر.
14-
"من اتی ذا بدعة فعظمه فانما یسعی فی هدم الاسلام".
15-
"اذا ظهرت البدع فی امّتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه الله".